زُلفــِ مِشکـ ـینــ...

7 PM

 


گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

 

 

ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت

 

 

برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت

 

 

جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت

 

 

در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار

 

 

هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

 

 

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار

 

 

گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

 

 

گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد

 

 

ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

 

 

از سخن چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی

 

 

گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت

 

 

عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه

 

 

پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت

 

 

"حافظ"


زیر بارآن بایَد رَفتـــــ...

2 PM

 

 


چتر ها را باید بست،

زیر باران باید رفت.

فکر را،خاطره را،زیر باران باید برد.

با همه مردم شهر،زیر باران باید رفت.

دوست را زیر باران باید دید.

عشق را،زیر باران باید جست.

زیر باران باید با زن خوابید.

زیر باران باید بازی کرد.

زیر باران باید چیز نوشت،حرف زد،نیلوفر کاشت.

 

"سهراب سپهری"

      
 


26 / 1 / 1391برچسب:شعر,سهراب,سپهری,چترها,را,باید,بست,زیر,باران,باید,رفت,به قَلمـِ: »смa«

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
کسب درآمد پاپ آپ